مهم نیست من هر موقع میخوام یه کاریو با نهایتِ سلیقه انجام بدم تبدیل میشه به یه چیزِ مزخرف که اصلاً روت نمیشه بهش نگاه کنی و آرزو میکنی ای کاش میشد نابودش کنم.مهم نیست نیم ساعت اونجا معطل بودم و عینِ گاو به در و دیوار نگاه می کردم. مهم نیست که گفته بود ۴ اونجام و چهار و بیست دقیقه وقتی بهش زنگ زدم گفت ۲ قدم دیگه مونده و ساعت چهار و نیم رسید.
هیچی مهم نیست.فقط اون مهمه. حتی مهم نیست وقتی که اومد جیغ زدیم و پرید بغلم و گارسونه عینِِ گاو زل زد بهمون!
آره همشون برن به درک. مهم اونه، مهم همونه که ۴ ماه بود ندیدمش و ۱۲۰ روز بود که دلم واسش لَک زده بود.
مهم اونه که وقتی رسید گریه کرد و منِ سنگ فقط نگاش کردم،آره منِ احمق فقط نگاش کردم و گفتم مبین هندیش نکن.
مهم دری وریامونه یا حتی عکسامون که تو هیچ کدومش عینِ آدم نیفتادیم یا حتی نوموخام گفتنایِ اون و عاسیسم گفتنایِ من و در نهایت خداحافظ تا نمی دونم کِی